[کفش های مشکی[2]🌚🤍
کوک:*اروم از پله ها به سمت اتاقش میره...
کوک ویو
ا.ت ، ا.ت
ازدواج؟*پوزخند غمگین
رسما باید ورقه بدبختیه خودمو اونو امضا کنم...
...............
ا.ت ویو
پ..پدر..چطور تونستی اینکارو بکنی؟؟
پ ا.ت: ا.ت من..من مجبور بودم
ا.ت:مجبور؟*پوزخند
ا.ت : تو زندگیه تنها دخترتو به فنا دادی،بدون تا اخر عمرم این کارتو یادم نمیره
ا.ت :بدون به خاطر این دارم میرم که نگاهم دیگه بهت نیوفته
پ ا.ت: ا.ت ببخش...
ا.ت:خدافظ پدر...نه خدافظ اقای ناشناس*چمدونشو برمیداره و با سرعت از خونه میره بیرون
(پرش زمانی به داخل هواپیما)
ا.ت ویو
این هواپیماست یا تخت خواب الله اکبر پس زن یه مرد پولدار شدن همچین حشی داره..هعی ا.ت اینا چیه میگی، ولی پدر چطور تونست؟؟
من یه امانت بودم تو دستش
انقدر راحت؟
من..من فقط ۱۷ سالمه
میدونین چقد سخته برای یه دختر که بدون مادر، بزرگ بشه
دریغ از هر نوع دوستی ،باشه گیریم نه مادر داشتم نه دوست ولی من حتی زندگی خ...خوبیم نداشتم
ازدواج هع چقد جالب
انقد جالبه که دلم میخواد گریه کنم ، نه...نه ا.ت تو باید قوی بمونی..قوی یه روزی میاد که توهم مثل ادمای دیگه خوشحال باشی.. یه روز...
*خمیازه
خیلی خوابیدم نه؟
ا.ت:ببخشید اقا چقدر مونده برسیم به کره؟
اقاهه:فک کنم یه ۱۰ دقیقه ی دیگه
ا.ت:ممنونم
نگاهمو به بیرون پنجره دادم
دشتای سر سبزو میتونستم از پنجره ببینم،علاقه ی زیادی به گیاها داشتم...
دینگ، دینگ:مسافران عزیز به کره ی جنوبی خوش امدید
چمدونمو برداشتم
از پله های هواپیما اروم میومدم پایین
باد خنک به صورتم برخورد میکرد،یه حس جدید و خوبی بهم میداد
اولین قدممو روی خاک کره گذاشتم
ا.ت:*نفس عمیق
ا.ت: سلام کره
چنتا ماشین که اصلا شبیه ماشین نبودن کنار هواپیما نگه داشتن
ناشناس:سلام*خم میشه)خانم لطفا سوار شید
ا.ت:شما؟؟
ناشناس:من راننده ی شما هستم،از طرف اقای جئون..
ا.ت:اهان...متوجه شدم
ناشناس:بفرمایید
اروم داخل ماشین نشتم
(پرش زمانی)
ناشناس:خانم لطفا پیاده شین
پاهامو بیرون ماشین گذاشتم و با صحنه ای مواجه شدم بخوام صادقانه بگم خشک شدم....
کوک ویو
ا.ت ، ا.ت
ازدواج؟*پوزخند غمگین
رسما باید ورقه بدبختیه خودمو اونو امضا کنم...
...............
ا.ت ویو
پ..پدر..چطور تونستی اینکارو بکنی؟؟
پ ا.ت: ا.ت من..من مجبور بودم
ا.ت:مجبور؟*پوزخند
ا.ت : تو زندگیه تنها دخترتو به فنا دادی،بدون تا اخر عمرم این کارتو یادم نمیره
ا.ت :بدون به خاطر این دارم میرم که نگاهم دیگه بهت نیوفته
پ ا.ت: ا.ت ببخش...
ا.ت:خدافظ پدر...نه خدافظ اقای ناشناس*چمدونشو برمیداره و با سرعت از خونه میره بیرون
(پرش زمانی به داخل هواپیما)
ا.ت ویو
این هواپیماست یا تخت خواب الله اکبر پس زن یه مرد پولدار شدن همچین حشی داره..هعی ا.ت اینا چیه میگی، ولی پدر چطور تونست؟؟
من یه امانت بودم تو دستش
انقدر راحت؟
من..من فقط ۱۷ سالمه
میدونین چقد سخته برای یه دختر که بدون مادر، بزرگ بشه
دریغ از هر نوع دوستی ،باشه گیریم نه مادر داشتم نه دوست ولی من حتی زندگی خ...خوبیم نداشتم
ازدواج هع چقد جالب
انقد جالبه که دلم میخواد گریه کنم ، نه...نه ا.ت تو باید قوی بمونی..قوی یه روزی میاد که توهم مثل ادمای دیگه خوشحال باشی.. یه روز...
*خمیازه
خیلی خوابیدم نه؟
ا.ت:ببخشید اقا چقدر مونده برسیم به کره؟
اقاهه:فک کنم یه ۱۰ دقیقه ی دیگه
ا.ت:ممنونم
نگاهمو به بیرون پنجره دادم
دشتای سر سبزو میتونستم از پنجره ببینم،علاقه ی زیادی به گیاها داشتم...
دینگ، دینگ:مسافران عزیز به کره ی جنوبی خوش امدید
چمدونمو برداشتم
از پله های هواپیما اروم میومدم پایین
باد خنک به صورتم برخورد میکرد،یه حس جدید و خوبی بهم میداد
اولین قدممو روی خاک کره گذاشتم
ا.ت:*نفس عمیق
ا.ت: سلام کره
چنتا ماشین که اصلا شبیه ماشین نبودن کنار هواپیما نگه داشتن
ناشناس:سلام*خم میشه)خانم لطفا سوار شید
ا.ت:شما؟؟
ناشناس:من راننده ی شما هستم،از طرف اقای جئون..
ا.ت:اهان...متوجه شدم
ناشناس:بفرمایید
اروم داخل ماشین نشتم
(پرش زمانی)
ناشناس:خانم لطفا پیاده شین
پاهامو بیرون ماشین گذاشتم و با صحنه ای مواجه شدم بخوام صادقانه بگم خشک شدم....
۱۰.۷k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.